افلاطون و غازچرانی هنرمندان

به گزارش وبلاگ سال آرامش، به طورکلی افلاطون فکر می کرد که شعر و هنر باید از فیلتر بگذرند تا مبادا جوانان را گمراه نمایند. خلاصه او معتقد بود که جامعه باید طبقاتی باشد.

افلاطون و غازچرانی هنرمندان

امیر عربلو| افلاطون هم مثل استادش سقراط، فیلسوف بامزه و زرنگی بوده است. اینکه در جوانی بَرده بوده و آزاد شده، توسط دزدان دریایی اسیر شده و بعد او را فروختند یا اینکه اشراف زاده بوده، خیلی به مانند چگونگی مرگش تعیین نیست.

تقصیر خودش هم بود که ما الان اطلاعات کافی نداریم. او در کتاب هایش که بیشتر به شکل مناظره است، معمولاً کمتر از قول خودش حرف می زد. گویا حتی گزنفون، تاریخ نگار مشهور هم با افلاطون پدرکشتگی داشته و یکی دو بار، آن هم گذرا از او بیشتر اسم نبرده است.

افلاطون اغلب از زبان سقراط و این و آن می نوشت تا بعد ها اگر منتقدی به متنش گیر داد، همه تقصیر ها را گردن بقیه بیندازد. این طور است که واقعاً نمی دانیم این حرف ها نظر خودش بوده یا استادش سقراط! البته در میهمانی هایی که همراه با سقراط می رفته است از زبان بقیه هم می نوشت و گفت و گوی آن ها را به نوعی مکتوب می کرد. اما به هر حال او در تاریخ نخستین فیلسوفی بود که کتاب نوشت و نام خود را جاودانه کرد.

چند کتاب به نام های لاخس و ضیافت دارد. ولی معروف ترین کتابش جمهور است که در آن از قول بقیه و در مناظرات شان در مورد عدالت، شجاعت، تقلید و ... صحبت می نماید. افلاطون به چند مسأله اعتقاد داشت. یکی اینکه شاعران و هنرمندان تقلیدکارند و باید از جامعه بیرون پرت شوند!

می گویند روزی شاعری نزد او رفته بود تا برایش شعر بخواند. افلاطون با آن جثه عظیم گوش شاعر مورد نظر را گرفت و پیچاند، بعد به او گفت: پاشو مردک این ادا اطوار های لوس چیه که در میاری؟ تو با این تقلیدکاری باید تو سیرک کار کنی. خجالت بکش. شعر که نون و آب نشد.

بعد آن بخت برگشته را بیرون انداخت. از سرنوشت شاعر فوق الذکر هم اطلاعاتی در دست نیست. به طورکلی افلاطون فکر می کرد که شعر و هنر باید از فیلتر بگذرند تا مبادا جوانان را گمراه نمایند. خلاصه او معتقد بود که جامعه باید طبقاتی باشد. هنرمند ها باید بروند غاز بچرانند و فیلسوف ها در آن حکومت شاه باشند.

احتمالاً سودای شاه بودن داشته است، کسی چه می داند. او یکی از منتقدان دموکراسی بود. برای دوست هایش هم مثالی می زد و می گفت: ببینید دوستان من، اگر شما خدایی ناکرده مریض بشید، می رید پیش مردم می گید من مریضم؟

همه یک صدا می گفتند: نه! بعد ادامه می داد: آفرین به این هوش تون. پس برای تشخیص بیماری ملت هم باید برید پیش شاه فیلسوف. بعد به خودش اشاره می کرد و ژست می گرفت. او معتقد بود که دموکراسی و مراجعه به اکثریت آرای مردم، یعنی حکومت نادان ها و اصلا با این طور چیز ها مخالف بود و نظریه های سیاسی می داد.

حتی افلاطون دو بار از آتن به سیراکوز که نمی دانم کجاست و احتمالاً جای دوری بوده است، رفت تا به دو حاکم مستبد آنجا دیونیسیوس و دیون پند و اندرز حکومتداری بدهد، ولی آن دو گفتند: ما خودمون بلدیم چیکار کنیم. لازم نکرده تو از اون سر آتن پاشی بیای اینجا به ما درس بدی.

تا ندادیم فلکت کنن بدو از این جا برو. افلاطون هم گفت: اصلاً به من چه. آن قدر بزنید تو سر همدیگه تا بمیرید. بعد فرار کرد و چندتا فحش هم داد که من اینجا از گفتنش معذورم. او برگشت به آتن و در بین فکر های چه کار کنم چه کار نکنم، تصمیم به تشکیل آموزشگاه گرفت. آموزشگاه درواقع چیزی ابتدایی مثل مدرسه های امروز بود. ارسطو هم آنجا درس خواند و شاگرد افلاطون شد.

در آموزشگاه افلاطون درس های مختلفی تدریس می شد، ولی مهم ترین آن ها فلسفه بود. نظریه دیگر افلاطون این بود که فرض کنیم نوری از بیرون به دهانه یک غار می تابد. اگر ما دَم در غار باشیم، سایه ما روی دیوار های غار می افتد. این سایه ها درواقع چیزی است که ما در واقعیت می بینیم. یعنی سایه ها زندگی واقعی ما نیستند و این حقیقتی که می بینیم فقط شبحی از زندگی واقعی ما است.

به طورکلی او به زبان عامیانه می گفت: شما نمی بینید. من و بقیه فیلسوف ها چشم برزخی داریم و می تونیم زندگی را ببینیم. او که از عملی کردن نصیحتش به دیگران راه به جایی نبرده بود، حداقل در نظریه اش به اسم آرمان شهر، جامعه ای را ترسیم کرد که طبقات مختلف فیلسوف شاه و سرباز و کشاورز دارد و هنرمندان هم ول معطل بودند!

در خصوص مرگ افلاطون هم خیلی حرف زده اند. مثلا می گویند شپش به جانش افتاد یا هنگام نوشتن پشت میزش فوت شد که البته هیچ کدام موثق نیست.

منبع: فرادید

به "افلاطون و غازچرانی هنرمندان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "افلاطون و غازچرانی هنرمندان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید